داستان نوجوان | دوست زمستانی ما
  • کد مطالب: ۱۸۵۰۵۱
  • /
  • ۰۶ دی‌ماه ۱۴۰۲ / ۱۲:۴۴

داستان نوجوان | دوست زمستانی ما

سلامتی ما به هم ارتباط دارد. اگر یک نفر به بیماری‌های ویروسی مانند سرماخوردگی یا آنفلوانزا مبتلا شود، با رعایت نکردن نکات بهداشتی و فاصله از دیگران، ممکن است به‌سرعت بقیه را نیز دچار مشکل کند.

پس از نام و یاد خدای عزیز و مهربان سلام می‌کنیم به همه‌ی شما دوستان و هواداران خوب کوله‌پشتی. امیدواریم همه سالم و شاد باشید و در هوای آلوده این روزها بیش از دیگر زمان‌ها مراقب سلامت خود و اطرافیانتان باشید.

این یک واقعیت است. سلامتی ما به هم ارتباط دارد. اگر یک نفر به بیماری‌های ویروسی مانند سرماخوردگی یا آنفلوانزا مبتلا شود، با رعایت نکردن نکات بهداشتی و فاصله از دیگران، ممکن است به‌سرعت بقیه را نیز دچار مشکل کند.

بهترین کار این است که با مراقبت و رعایت نکات بهداشتی، از بیمار شدن یکدیگر پیش‌گیری کنیم. شاید بپرسید در زمان بیماری چه باید کرد؟ در این زمان، بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که هوای هم را داشته باشیم.

به‌عنوان یک هم‌کلاسی، بهتر است به صورت مجازی نگذاریم دوستمان از درس‌های مدرسه عقب بماند. حالا بگذارید ماجرای دیروز را تعریف کنم:

دیروز عصر همان‌طور که داشتم تکالیفم را انجام می‌دادم، صدای زنگ تلفن بلند شد. مادر کف‌گیربه‌دست سر قابلمه چغندر و شلغم کنار اجاق گاز ایستاده بود، گفت که دستش بند است و جواب تلفن را بدهم.

یک صدای کم‌جان، مریض و خروسکی سلام کرد. با تعجب جواب سلامش را دادم اما نشناختم چه کسی بود. دو تا سرفه و بعد یک عطسه، صدا با حالت خسته‌ای گفت: «رضاپورم سعید. زنگ زدم بگویم من حسابی سرما خورده‌‌ام. تلفنی درس‌های فردا را برایم توضیح می‌دهی؟»

به خاطر دیر شناختنم، عذرخواهی کردم و قول دادم فردا پس از مدرسه بگویم در کلاس‌ها چه چیزهایی یاد داده‌اند. خوشحال شد و تشکر کرد. گوشی را گذاشتم اما فکر می‌کردم سرفه‌هایش ازسیم تلفن رد شده است و از توی گوشی به من رسیده است!

گوشی را گذاشتم و سروقت کتاب و درسم رفتم. وقتی که بابا آمد، با خوشحالی گفت: «دست شما درد نکند. به‌به! چه عطر و بویی!» مادر با لبخند لبو‌ها و شلغم‌ها را در ظرفی کشید.

بیرون باد سردی می‌وزید. بابا گفت: «واقعا اگر مردم می‌دانستند شلغم و چغندر چقدر خاصیت دارند این‌قدر زود و آسان مریض نمی‌شدند! همه‌ی خانواده مشغول خوردن بودیم اما برادرم دوست نداشت لبو و شلغم بخورد.

من که دوست نداشتم زحمت‌های مادرم برای پختن و آماده کردن آن عصرانه‌ی مفید هدر برود، ماجرای سرفه‌ها و حال بد دوستم ‌را تعریف کردم. بابا گفت: «درست است. شلغم یک ضد میکروب قوی است و چغندر ضدسرطان.»

مادر گفت: «خیلی خوش‌مزه شده است. نه؟» این‌طور بود که برادرم هم به جمع ما اضافه شد!

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.